خارج رفتن خانم همسایه

دیروز توی فرودگاه یکی از همسایه های قدیمیمون رو دیدیم...تا ما رو دید گفت سلااااام..من مالزی بودم الان اومدم...نمیدونید اونجااا چقدر خوب بود...چقدر عالییی بود...مردم توی خیابون میرقصیدن...امنیت عالی...امکانات عالی...اما از صبح که رسیدیم ایران یه بطری آب گیرمون نیومده که بخوریم...خلاصه کلی تعریف کرد... 

اخر حرفاش گفت من همه چیزم رو میخوام بفروشم برم مالزی زندگی کنم..شوهرم اگه منو بچه رو دوست داشته باشه باید باهامون بیاد...و اگر نه من و بچه ام با هم میریم.. 

داشتم فکر میکردم ،خوب واقعا اونجا امکانات عالی داره...هوای عالی...و خیلی چیزهای دیگه... همسر آدم که از همه اینها مهمتره!!! ای خانم حاضره همسرش...بابای بچه اش رو تنها بذاره و بره؟؟؟؟ بعضی ها جنبه ی خارج رفتن ندارن...جدی میگم...انقدر تحت تاثیر جمع قرار میگیرن که همه ی عزیزاشون رو حاضرن عزیزاشون رو ول کنن برن؟؟؟؟ 

 

خدایا ...همه ی ما رو هدایت کن... 

خدایا...هیچ وقت ما رو توی این شرایط قرار نده... 

الهی آمین!

نظرات 2 + ارسال نظر
هدیه یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:44 ق.ظ http://madamkameliya.blogfa.com

به نظر ِ منم همسر مهم تره
توو شرایط ِ مشابه اگه همسر ِ اون خانوم یه همچین تصمیمی داشت و این خانوم راضی نبود اونوقت چی می شد؟!
این جور وقتا فقط کافیه واسه یه لحظه خودمون رو به جای ِ طرف قرار بدیم
خوشحالم که برگشتی عزیزدلم، خیلی نگران بودم
برات آرزوی سلامتی و خوشبختی دارم... خیلی مواظب خودت باش

حدید پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:29 ب.ظ http://hadidemandegar69.blogsky.com

سلام
آدم را سگ بگیره ولی جو نگیره ..........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد